دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

دینا مهربون بابا

از دو سالگی تا سه سالگی

بعد از اینکه ماشین و فروختیم , خونه رو برای فروش گذاشتیم و دنبال یک خونه مناسب هم می گشتیم اما این ماجرا یک سال طول کشید تا به سرانجام رسید. توی این یکسال کارهای جالبی یاد گرفته بودی.مثلا یادمه که صفحه اگهی های روزنامه رو میاوردی و دور کادر یک اگهی خط می کشیدی و به ما نشون می دادی و میگفتی این خونش خوبه طبقه دومه ,دو تا اتاق داره , پارکینگ هم داره یا وقتی مشتری برای خونه می اومد بدو بدو می رفتی چادرت رو سر میکردی ,بعضی وقتها هم دست منو میگرفتی و توی اتاقت می بردی ومیگفتی اینجا اشپزخونه ی اینجا اتاق خوابه اینجا حمامه و... .خلاصه کارهای ما رو تقلید میکردی. بعضی وقتها هم که حوصله ات سر میرفت می گفتی بریم خونه ببینیم. انگار خونه دیدن برات سرگر...
19 ارديبهشت 1391

مدرسه ما (انگلیسی)

چند وقتی که دخترم اموزش زبان انگلیسی رو شروع کردی البته پیش خودم به این صورت که مقنعه سفید می پوشی و کتاب زباناتو میزاری توی کیفت و میندازی رو کولت و میگی من میرم مدرسه . من معلمت میشم و شما نفس من شاگرد و این طوری یادگیری زبانو از حدودا هفت ماه پیش یعنی مهرماه, ماه بازگشایی مدارس شروع کردی و پیشرفت خوبی هم داشتی . من کتاب tiny talk رو برات گرفتم که الان سومین جلدش 2A رو کار می کنیم و هر وقت تمام شد میریم سراغ جلد بعدی. عروسکهای Sue و Beny که شخصیتهای این کتابا هستند رو هم خودم برات درست کردم که زبان رو با بازی باهم یاد بگیریم و این طوری خسته و دلزده نشی و فلش کارتها و سی دی های این کتابها هم خیلی خوبه فقط اگه سی دی هاش هم تصویری بود بهتر م...
19 ارديبهشت 1391

چای گیاهی

از اوایل ازدواج من و بابایی یک عادتی داریم که من خیلی دوستش دارم و اون اینه که هر یکی دو هفته ای یکبار چای گیاهی دم می کنم, بعد از یک روز کاری برای رفع خستگی خیلی میچسبه مخصوصا عصرای سرد و بارونی زمستون و البته مقدمه خوبی هم برای شروع همسرانه هامون هم هست (حرفهایی که برای گفتنش منتظر یک فرصت مناسبی) حالا که جمعمون سه نفری شده مادرانه هام هم بهش اضافه شده خوشبختانه دینا جونم هم چای گیاهی رو دوست داره (دخمل گلم از خوردنش لذت ببری ) فقط به چای دارچین یک کوچولو حساسیت داره و دور لبش یک کوچولو قرمز میشه ولی باز هم میخوره چای سبز ,گل گاوزبان,به لیمو و حتی اویشن رو هم میخوره با جوشانده کودکان هم هیچ مشکلی نداره مامانی فدات بشه الهی هیچ وقت ناخوشیت...
19 ارديبهشت 1391

چای گیاهی

از اوایل ازدواج من و بابایی یک عادتی داریم که من خیلی دوستش دارم و اون اینه که هر یکی دو هفته ای یکبار چای گیاهی دم می کنم, بعد از یک روز کاری برای رفع خستگی خیلی میچسبه مخصوصا عصرای سرد و بارونی زمستون و البته مقدمه خوبی هم برای شروع همسرانه هامون هم هست (حرفهایی که برای گفتنش منتظر یک فرصت مناسبی) حالا که جمعمون سه نفری شده مادرانه هام هم بهش اضافه شده خوشبختانه دینا جونم هم چای گیاهی رو دوست داره (دخمل گلم از خوردنش لذت ببری ) فقط به چای دارچین یک کوچولو حساسیت داره و دور لبش یک کوچولو قرمز میشه ولی باز هم میخوره چای سبز ,گل گاوزبان,به لیمو و حتی اویشن رو هم میخوره با جوشانده کودکان هم هیچ مشکلی نداره مامانی فدات بشه الهی هیچ وقت ناخوشیت...
19 ارديبهشت 1391

دینا جون در شهربازی

عصر چهارشنبه این هفته رفتیم یک شربازی که تا حالا نرفته بودیم ,شهر بی زمان ,البته همه وسایلش زمان دار بود که در ترمینال یا همون پایانه مسافربری مشهد قرار داره .دینا جون که همیشه از دیدن شهربازی ذوق می کنه دوست داشت همه وسایلش رو از یک کنار امتحان کنه و کلی بهش خوش گذشت چون وقتی بر می گشتیم می گفت بازم اینجا بیایم و ما هم بی نصیب نموندیم و رفتیم سینما پنج بعدی که دینا جون از این یکی خوشش نیومد و از اول تا اخر می گفت بریم بیرون . امروز هم اول رفتیم رای دادیم و بعدش هم مهمون دایی علی بودیم اقاجان و مادرجان هم اومده بودند و دینا جون خیلی دختر خوب و ارومی بود و همه اسباب بازیهای پسر داییهاش رو که برداشته بود سر جاش گذاشت و با اخلاق خوبش من و بابا...
17 ارديبهشت 1391

دینا جون در شهربازی

  عصر چهارشنبه این هفته رفتیم یک شربازی که تا حالا نرفته بودیم ,شهر بی زمان ,البته همه وسایلش زمان دار بود که در ترمینال یا همون پایانه مسافربری مشهد قرار داره .دینا جون که همیشه از دیدن شهربازی ذوق می کنه دوست داشت همه وسایلش رو از یک کنار امتحان کنه و کلی بهش خوش گذشت چون وقتی بر می گشتیم می گفت بازم اینجا بیایم و ما هم بی نصیب نموندیم و رفتیم سینما پنج بعدی که دینا جون از این یکی خوشش نیومد و از اول تا اخر می گفت بریم بیرون . امروز هم اول رفتیم رای دادیم و بعدش هم مهمون دایی علی بودیم اقاجان و مادرجان هم اومده بودند و دینا جون خیلی دختر خوب و ارومی بود و همه اسباب بازیهای پسر داییهاش رو که برداشته بود سر جاش گذاشت و با اخلاق خوبش من ...
15 ارديبهشت 1391

مدرسه ما (انگلیسی)

چند وقتی که دخترم اموزش زبان انگلیسی رو شروع کردی البته پیش خودم به این صورت که مقنعه سفید می پوشی و کتاب زباناتو میزاری توی کیفت و میندازی رو کولت و میگی من میرم مدرسه . من معلمت میشم و شما نفس من شاگرد و این طوری یادگیری زبانو از حدودا هفت ماه پیش یعنی مهرماه, ماه بازگشایی مدارس شروع کردی و پیشرفت خوبی هم داشتی . من کتاب tiny talk رو برات گرفتم که الان سومین جلدش 2A رو کار می کنیم و هر وقت تمام شد میریم سراغ جلد بعدی. عروسکهای Sue و Beny که شخصیتهای این کتابا هستند رو هم خودم برات درست کردم که زبان رو با بازی باهم یاد بگیریم و این طوری خسته و دلزده نشی و فلش کارتها و سی دی های این کتابها هم خیلی خوبه فقط اگه سی دی هاش هم تصویری بود بهتر م...
8 ارديبهشت 1391

شب شهادت

شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها را به همه شما تسلیت می گوییم . در این شب بارانی التماس دعا. ...
5 ارديبهشت 1391